loading...
انجمن ادبیات فارسی تیزهوشان
literature بازدید : 3 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

از عمر همیشه حاصلم پاییز است

انگار که در آب و گلم پاییز است

در فصل غریبه ها مرا دفن نکن

تاریخ تولد دلم پاییز است

literature بازدید : 4 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

تلخ است که لبریز حقایق شده است

زرد است که با درد موافق شده است

عاشق نشدی و گر نه می فهمیدی

 

پاییز بهاری است که عاشق شده است

literature بازدید : 4 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

به به

کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز، خاموش و ملال انگیز بودم

 

برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد،
آفتاب دیدگانم سرد میشد،
اسمان سینه ام پر درد میشد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد،
اشکهایم همچو باران، دامنم را رنگ میزد

وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله میزد،
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من، همچو آوای نسیم پر شکسته،
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته

 

پیش رویم: چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر: آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام: منزلگه اندوه و درد و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم

literature بازدید : 3 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

همره باد سر پاییزی سرنوشت من و و تو گشته جدا
رهسپاری عشق من اکنون میسپارم تو را به دست خدا 
.
پاییز را دوست دارم
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
.
.
.
دلم برای پاییز خودم تنگ شده
دل پاییزی خودم
کاش اشکی بود دلم را میشست
این روزها آسمان دلم آنقدر ابریست
که پاییز هم برای آمدنش استخاره میکند
.
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد 
.
پاییز
فصل رسیدن انارهای سرخ است
و انار
چه دل خونی دارد
از رسیدن
.
پاییز منم که هر روز چهره ی زردم را
با سیلی دروغهایت
سرخ می کنم
تا هرگز نفهمی
آنکه بهار سبزم را
به خزان نشاند تو بودی
.
بــــاران غم پاییز است
بــــاران نم اشک چشمه ی پاییز است
این سیل که میبینی روان است به هر سوی
اشـــــک غـــم عشق دل دیوانــــــــه ی پاییز است
.
هی پاییز
ابرهایت را زود بفرست
شستن این گرد غم از دل من چندین پاییز باران میخواهد
.
بـهــــار مـــن! بــپــذیــرم بــه شــعـر  پـایـیــزی
غــزل غـــزل بــه فــدایت اگـرچــه ناچـیز است
هنــوز بــوی تـــو دارد هـــوای شــعــر و غـــزل
خوشـا که شعـر تو هـمـچون شکـوفه نوخیز است
.
 
چنی غمگین، چنی دلگیر پاییز گلومه بغض غم میگیره پاییز
غروبی سیر ا داغش گیره کردم که گلباخی ا باغا میره پاییز 
.
غم انگیز است پاییز
و غم انگیزتر
وقتی تو باشی وُ
من برگ‌ها را با خیالَ‌ت
تنها قدم بزنم
.

باز پاییز است، اندکی از مهر پیداست
حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست
مهرت قشنگ پاییزت مبارک
.
و امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر
فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود
دلش آغوش گرم میخواهد
.
دوباره پاییز
 
اما نه ((فصل خزان)) زرد!
 
دوباره پاییز
 
اما نه فصل اندوه و درد!
 
دوباره پاییز
 
فصل زیبای سادگی
 
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی!
پاییزت قشنگ
.
ما را چه به مهتاب که ما تیره و تاریم
در موسم پاییز، چونان ابر بهاریم
محبوبه و مینا به کجا ای گل مریم
ما بذر نداریم که یک لاله بکاریم
.
تنهایی
نامِ دیگر پاییز است
هرچه عمیق‌تر
برگ‌ریزانِ خاطره‌هات بیش‌تر
.
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
.
سومین فصل سال یعنی من
آرزوی محال یعنی من
یک غزل عاشقانه یعنی تو
مثنوی های لال یعنی من
.
من از شما گفتن تو بدم می آید
عزیزم مرا سرد خطاب نکن
این پاییز میخواهم تا افتادن آخرین برگ
با تو دیوانگی ها کنم 
.
بی قراری هایم، پاییز می خواهد و  چشم های عاشقت
نگاهت را از من نگیر
این پاییز را عاشقم باش، لطفاً
.
پاییز فصل آمدن شکوفه ها نیست
پاییز فصل سبز شدن درختان نیست
پاییز فصل جیک جیک گنجشکان نیست
پاییز فصل با تو بودن است
در هوای بارانی اش تو را در اغوش میگیرم
تا بهترین خاطره ی من از یک روز بارانی شود
.
عمر ما عاقبت ای دوست بسر خواهد رسید
باد پاییز ندانی بی خبر خواهد رسید
گل نباشیم اگر گلشن چو خارستان کنیم
بعد ما خار فراوان به ثمر خواهد رسید
.
از پاییز
مهرش برای تو
برگ ریزش برای من
پاییز مبارک
.
براى همه پاییز با مهر شروع میشه
اما پاییز زندگى من
جایى شروع شد که مهر تو تموم شد
.
بهترین قسمته پاییز و زمستون
بیرون آوردن لباسای گرم و پیدا کردن پول از توی جیباشونه
.
برگ های پاییزی
سرشار از شعور ِ درخت اند
و خاطرات ِ سه فصل را بر دوش می کشند
آرام قدم بگذار ….
بر چهره ی تکیده ی آن ها
این برگها حُرمت دارند..
درد ِ پاییز ،درد ِ ” دانستن ” است
.
آغاز فصل حساسیت، عطسه، آویزانی دماغ
یادآوری وحشت از شروع درس و مشق، آنفولانزا، پنی‌سیلین
خاطراتی که باید فراموش شود و نمی‌شود، فکر، خیال
و هزاران پدیده‌ی قشنگ دیگر مبارک باد
.
یک پنجره از ابر بهارم لبریز
 
لبریزتر از غم غروب پاییز
 
در محکمه ام نوشت دنیا روزی
 
تبعید به غربت جنوب پاییز
.
میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم
 
برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است
.
.
.
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
ونه زمستان با هیچ اسفندی
اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد
پـائیز مــهری داشـت کـه بـــَر دل هـر خیـابان مـی نشست
.
پاییزت پر از رگبار آرزوهای قشنگ
اولین لحظه های پاییزت از نم نم باران خوشرنگ
و من آرزومند آرزوهایت
.
پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر”من دوست دارمت
بر باد می دهم همه ی بود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت.

 

 

literature بازدید : 5 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

هـــزار فـصــل دفــتـر شـعـرم به رنگ پاییز است

                       و ســـوز بـــاد جـــدایـــی در آن غــزلـریز است

هنــوز بــوی تـــو دارد هـــوای شــعــر و غـــزل

                      خوشـا که شعـر تو هـمـچون شکـوفه نوخیز است

خوش است خاطرات بهار و خوش است یاد نگار

                      ولــی نــوای شـعـر خـزان چقـدر غم انگـیز است

بـه خـاک پـاک تو, این بخت, سپـرده دانه ی دل

                      دوبــاره  منتــظر «هـا! ... جــوانه! ... برخیز!» است

اگرچــه بخــت, با تبــرش زد هـزار ضـربه به دل

                      هنــوز بـا دل مــن دشــمنی ز کـیــنه لبـریز است

ببـــار ابـــر مـحـــبت بــه دل کـــه ســوز خــزان

                      شـراره ای زده بــر مــن کـه شـعـله اش تیـز است

بـهــــار مـــن! بــپــذیــرم بــه شــعـر  پـایـیــزی

                      غــزل غـــزل بــه فــدایت اگـرچــه ناچـیز است

 

literature بازدید : 4 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .

literature بازدید : 4 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

چشمانت به زمین می نگرد، زرد

پاییز است

پاییز

زیر پاهای تو

خش خش

و تو را

در شهر رها می کنند

بی آنکه بدانی ... (١)

هوای عاشقی به سرت می زند و دنبال بهانه ای، صدایی خش خشی چیزی، هوس می کنی تنهایی ساعت ها قدم بزنی، دست در جیب و بی مقصد. از برخورد کفش هایت با خیابان و هوایی که نرم نرمک دارد خودش را می اندازد توی آغوش زمستان حالت جا بیاید و عشق کنی . دارم در مورد خودم حرف می زنم و البته این روزها. حالا که از شما چه پنهان دوباره دانشجو هم شده ام، بیشتر لمسش می کنم و از روی عجله به سمتش می روم. به قول نجدی: کتاب افشان و مداد ریزان.

خورشید

بارها و بارها

دور زمین می گردد

اما 

خیابان ها

تورا فراموش کرده اند ...(٢)

پاییز فصل دلدادن و آرام ماندن است، برایم  یاس آور نیست اما امیدواری هم نمی دهد، دنبال این است که تعادل روح را بر هم زند و من هم که کشته ی مرده ی همین حال و احوالم  منتظر این دلبری کردن ها، قدم زدن ها و غریبگی کردن ها  

مرگ روی زمین دراز کشیده است

تو یک غریبه ای ، تو یک غریبه ای

پاییز تو را نمی شنا سد

شهر تو را نمی شناسد

تو در شهر

گم شده ای

 

بی آنکه بدانی ...(٣)

literature بازدید : 6 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

روزي داشتم در حياط مدرسه بودیم روزی که حسابی برف اومده بود و ما متافخانه(مخلوط خوشبختانه و متاسفانه) تعطیل نبودیم رفتیم تو حیاط و دیدیم حیاط سفیدسفید سرایدار مدرسه برفا رو پارو نکرده بود و اکثر بچه ها هم رفته بودن سر کلاس ما هم شروع کردیم برف بازی و اونقدر برف این و اونور زدیم که مدیر اومد گفت یالا برین سر کلاس همه با هم گفتیم نمی ریم داریوش گفت:بعد از مدتها برف اومده ما بریم سر کلاس حمید گفت:تا یه دل سیر برف بازی نکنیم هیچ جا نمی ریم و هر کی یه چیزی گفت یه دفعه صدای التماس رضا بلند شد:آقا جون بچه هات بذار برف بازی کنیم من هم که پیش مدیر ارج و قربی داشتم گفتم:مرتضی(البته ما مدیر رو اینجوری صدا نمی کردیم) ما تا حالا برف به این شدت ندیده بودیم و تا حالا نتونستیم یه دل سیر برف بازی کنیم امروز رو برف بازی می کنیم و جمعه از ساعت ۶صبح اینجاییم و مرتضی هم موافقت کرد به این شرط که جمعه طبق روال مدرسه(یعنی ۸صبح تا ۴ بعدازظهر)بیایم مدرسه و ما هم شرط رو قبول کردیم و دبرو که رفتیم

 

[

literature بازدید : 3 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

دو پیامک زیبای پاییزی

http://fa.azadnegar.com/files/imagecache/album-node/fa/3d-sun-rising-3d-sun-rising-1400x1050.jpg

1-پاییز را دوست دارم
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام . . .

2-بهترین قسمته پاییزو زمستون

بیرون آوردن لباسای گرم و پیدا کردن پول از توی جیباشونه !

literature بازدید : 1 یکشنبه 1393/10/21 نظرات (0)

یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!؟!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
.
.
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه قلبمونم تند تند میزد !!!

 

 

تعداد صفحات : 5

درباره ما
این سایت صرفا جهت قرار دادن مطالب در سطح تیزهوشان و مطالب و اخبار در رابطه با درس ادبیات می باشد. واینجا مکانی است برای نمایش و ارائه فعالیت های ادبی دانش آموزان استعدادهای درخشان دوره اول تربت جام
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 50
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 30
  • بازدید ماه : 32
  • بازدید سال : 43
  • بازدید کلی : 580